English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1317 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
party U گروه مخصوص انجام یک ماموریت
mission essential U حیاتی از نظر انجام ماموریت
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
what luck U در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
judy U در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
aborts U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
carrier company U تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
completed U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
dual capable U جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
for doing it U برای انجام ان
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
undertake U توافق برای انجام کاری
demand U تقاضا برای انجام چیزی
undertaken U توافق برای انجام کاری
demands U تقاضا برای انجام چیزی
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
bars U توقف کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
macro U تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
arithmetic U توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
computing U میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
metacompilation U کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
verification fire U تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
offices U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
elapsed time U زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
crunch U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
yaght club U باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
keystroke U شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
crunched U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
electronic U توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
consortium U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
sergeanty U انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
consortia U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
crunches U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
two man rule U قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introduce U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cell U ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
cells U ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
introduced U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introduces U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing U شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
printed U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
gallium arsenide U ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
austempering U تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
print U حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
board of conciliation U هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
input/output U پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
machines U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machined U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine U کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
cycle time U مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
gestalt U تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
number cruncher U یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
mutatis mutandis U عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
limit state U حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
basic U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
basics U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
maintenance U 1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
Perl U برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
circuit U مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuits U مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
i/o U پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
trick ski U اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
bracket U چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
housekeeping U در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
embedded code U بخش ها یا توابعی که به زبان ماشین نوشته شده اند و در برنامه سطح بالا وارد می شوند برای سرعت بخشیدن یا انجام تابع خاص
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com